28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

نشستم رو مبل تو خونه به اصطلاح دوست باباش.

رفته دستشویی و من به شیشه در قدیمی دستشویی خونه که چراغ دستشویی روشنش کرده خیره شدم و غم دنیا به دلم نشسته از ناجوانمردی آدمای این روزگار و عشق 3 ساله ای که به دروغاش دارم.به خودم قول دادم ترکش کنم و عشقه انگار وقتی سیفونو کشید رفت تو همون جا.

به خودم قول دادم تلاش کنم و رو پاهام وایسم دوباره و بزارم برم.

تو ذهنم قبل و بعد اون دستشویی فرق کرده بود و من اونجارو ترک کرده بودم و فقط جسمم بود که میخواست قوی و محکم باشه که تموم شه.

به خودم قول دادم دل هیچکسو نشکونم دیگه.هیچ کسو.

من به آه آدما عجیب اعتقاد دارم.

  • ۹۹/۰۳/۲۲
  • آناهید هیچی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی