حضور داوطلبانه تو خیریه
شروع کلاس زبان
شروع یوگا
شروع trx
شروع تراپی
رفتن دنبال وام و درخواست اون
1.10.98 شروع یوگا تو یه مکان جدید
خیلی جالبه که شروع ارشد رو کلا یادم رفته بنویسم.بس که دوست نداشتنیه
حضور داوطلبانه تو خیریه
شروع کلاس زبان
شروع یوگا
شروع trx
شروع تراپی
رفتن دنبال وام و درخواست اون
1.10.98 شروع یوگا تو یه مکان جدید
خیلی جالبه که شروع ارشد رو کلا یادم رفته بنویسم.بس که دوست نداشتنیه
صدف
ماه
شیوا شهریور 98
اردلان شهریور 98
آنیتا تیر 98
حامد
خانم دکتر آبان 98
آدم های خیریه :
ملیکا
آیلا
سمیرا
امیر
سامی
پروشا و خواهرش
آدم هایی که باهاشون درارتباط نزدیکم این روزا
سمیرا
پری
آدم هایی که مهمن و هستن
نرگس
مامان و بابا و امیر
آدم هایی که کمرنگ ترن اما هستن
گیتی
مهشید
ماندانا
پوریا
آدم هایی که رفتن
حسام
سوگند
سوگل
مهسا
ویدا
ساناز
31/4/98 عروسی دوست دبیرستانم
2/8/98 تولد دوستم
9/8/98 سفر یه روزه به ویلای دوستم
تمرین سپاسگزاری
تمرین شکرگزاری پیش ار وقوع
عبارات تاکیدی
تمرین های کتاب نیمه تاریک وجود
نیمه تاریک وجود
شفای زندگی
آیین زندگی
مرداد و شهریور:گزینه ب
موهبت کامل نبودن
4 اثر
دی:زنان مردان را از دست می دهند
before sunset
an edjucation
on the basis of sex
se7en
bluejay
هتریک
سیزده
خجالت نکش
شبی که کاه کامل شد
مغزهای کوچک زنگ زده
آشغال های دوست داشتنی
this is us رو کامل دیدم و خیلی دوست داشتم
هیولا برای شب های غصه ام خوب بود
got
suits
bigbang theory
هر چندوقت یکبار بین نوشتن اینجا و تو دفترم حسابی گیج میشم.من به انرژی خیلی اعتقاد دارم اما نمیدونم انرژی نوشتن تو کدومشون بهتر و بیشتره،نمیدونم.
دارم کتاب میشل اوبامارو میخونم و اونجاها که میگه رفته یه شهر دیگه و درس خونده،تو یه شرکت خوب کار میکنه و وقتی با اوباما آشنا میشه باهم میرن هاوایی برای دیدن خانواده اون وقتی دقیقا هم سن من بود.26
به این فکر کردم که تو 26 سالگی با تمام وجود داشتم تلاش میکردم برای کسی این کارهارو بکنم که اون واقعا قدری ندونست،نمیدونم کارام چقدر قدر داشت حالا اصلا نمیخوام کسی رو قضاوت کنم جدی.
ولی داشتم فکر میکردم که منم یه زندگی هیجان انگیزتر و باحال تر میخوام نه زندگی ای که بشینم ماهی یکبار دلش برام تنگ بشه و بلکه بهم زنگ بزنه و من استرس این رو داشته باشم که اون با بقیه داره شاید تجربه میکنه.
داشتم فکر میکردم من چیکار کردم تا 26 سالگیم و فکرم درگیر چیا بوده
داشتم فکر میکردم چنتامون انقدر تجربه های زندگی کردن مدرن رو داشتیم تو ایران.
دیدم پری دوستم...واقعا دختر پیشروییه به نظر من.شغل دلخواهش رو تجربه کرد.تو یه کشور دیگه رفت و زندگی کرد.سفر میره و اون قدری که دلش میخواد پول درمیاره و یه پسری هم هست که عاشقشه.
راستش منم میخوام خوشحال تر باشم و زندگی موردعلاقه ترم رو داشته باشم.میدونم سخته و نیازمند پلنه و هزارتا مانع ممکنه بیاد جلوی پام....
جاهایی که امسال رفتم و احساساتم
2/8/98 تولد دوستم
9/8/98 سفر یه روزه به ویلای دوستم
آدم های جدیدی که دیدم
صدف
ماه
شیوا
اردلان
آنیتا
حامد
آدم های خیریه :
ملیکا
آیلا
سمیرا
امیر
سامی
آدم هایی که باهاشون درارتباط نزدیکم این روزا
سمیرا
پری
آدم هایی که مهمن و هستن
نرگس
مامان و بابا و امیر
آدم هایی که کمرنگ ترن اما هستن
گیتی
مهشید
ماندانا
پوریا
کارهای کلا جدید
حضور داوطلبانه تو خیریه
شروع کلاس زبان
شروع یوگا
شروع trx
شروع تراپی
رفتن دنبال وام و درخواست اون
از یه ورزش سنگین اومدم خونه و حالم خیلی خوبه.احساس میکنم نفسم باز شده و قلبم داره هوا پمپاژ میکنه.خداروشکر.
من همیشه مربیای ورزشم رو دوست داشتم.همین شد که خودمم مربی شدم فک کنم.بازم مربیامو دوست دارم.
مربی تی آرا یکسی که میرم یه دختر خوشگل مهربونه خیلی خوش هیکله.از من 2 سال کوچکتره.خوشم میاد ازش.معلومه از خانواده متمولی نیست اما دختر شیک و مهربون و با اعتماد به نفس و پرتلاشیه.
میبینمش هز میکنم.همیشه لباسای مینیمال رنگ تیره شیک میگوشه که خیلی قشنگ ست کرده،آرایش نمیکنه اما موهای مرتب داره.داره به شدت زبان میخونه،میخواد مهاجرت کنه،اعتماد به نفس خوبی داره و معلومه که خودشو دوست داره.امروز میگفت دوست پسرش ذوست نداره هر عکسی توی اینستاگرام بزاره و سفر کردن رو خیلی دوست داره.
یادم میفته که منم خیلی هدف داشتم،خیلی دلم میخواست سفر کنم و دوست داشتم معاشرت کردن رو.
یادم افتاد که دیگه خیلی خودمو دوست ندارم.از همه فاصله گرفتم و همش احساس میکنم خوب نیستم.
یادم افتاد همش به خاطر اونه.نمیگم تقصیر اونه اما به خاطر اونه.انتظاراتی که به خاطرش کشیدم و نیومد....و اون هیچ وقت نمیاد و من میخوام دوباره اون دختره شاد و با اعتماد به نفسی بشم که هدف داره و گذر کرده از کسی که ناراحتش کرده...