28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

قسمت اول

روزای اولی که باهم آشنا شدیم 27 سالش بود و هی میگفت میبینی 30 سالم شده و تو این مملکت هیچی به هیچی.

از خطایی که تو این 3 سال داره روی صورتش میفته مثل چشماش که برای من همیشه جذاب ترین بوده خوشم میاد.

طرز تفکر و تلاشش برای زندگی و اعتماد به نفسش منو گرفت.

این روزا تازه 30 سالش شده و هنوز داره میگه میبینی خونه 40 متری شده 3 میلیارد ما تو این مملکت آینده نداریم.

بدیش اینه که تو 30 سالگی هم آروم نمیگیره و هنوز تفریحش با آدمای مختلف بودنه که برای من خیلی دردناکه و به نظرم دیگه داره به پوچی میره و باعث شد یه روزی تمام عشق و حسم رو بریزم توی کوله ام و با اشکی که هربار یادش میفتم سرازیر شه برم .

اما اگر از میزان مهربونی دلش بخوام بگم که تا اخر دنیا زمان لازم دارم.

 

 

  • ۹۹/۰۸/۰۷
  • آناهید هیچی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی