28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

میخوام یه فصل جدیدی شروع کنم از یه ناهیدی که همیشه آرزوشو داشتم.قلبم از عشق به کسی که نباید خالی شده.خیلی حس جالبیه که در عین حال که یه غم عمیق دارم.یه شادی عمیقی ام دارم...البته شادی نه هنوز.ولی رها شدگی دارم.آخه میدونی چیه.یه چوری همه چی بدون اینکه خیلی تقصیر من باشه بهم خورده که احساس میکنم قراره یه کار خیلی خوب برام بکنه.خیلی خوب.خدای من بزرگترینه.اینو بهم ثابت کرد.

قراره تو من از این به بعد یه نگارا وجود داشته باشه که تمام اصول زیبایی و به خود رسیدن رو وسواس گونه اجرا میکنه.در عین حال سخت کار میکنه،تلاش میکنه پول در میارهخوش میگذرونه.یه محمد رضا وجود داشته باشه که میخونه،فکر میکنم عمیقه کارای خفن میکنه.یه هدا که همه کتابای دنیا رو میخونه.یه خودم که هر چی میره باشگاه و و رزش میکنه خسته نمیشه.هر بار یه مربی ورزش میبینه،دلش میره.

  • آناهید هیچی