28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با موضوع «گزارش شبانه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بالا و پایین

امروز رو اصلا دوست نداشتم.حالم بد بود خیلی زیاد.شبم رفتیم بیرون خوش نگذشت.وقتایی که حالم بده نباید جایی برم.الانم اصلا حوصله نوشتن ندارم

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

یه حال خاصی ام

من عاشق کارمم و حتی از اینکه جمعه ها تعطیلم ناراحتم،امروز هم یکی از بهترین روزهای کاری من بود اما من همش ناراحت بودم و یک ذره هم لذت نبردم.

از 8 صبح بیدار میشم و میرم سرکار اما شبا نمیتونم بخوابم...

کاش مامانم بی مشکل خوب شه...ایشالا.

میخوام تو هر فیلدی که هستم جزو 10 نفر اول اون فیلد باشم به قول محمدرضا.هر چی بیشتر میگذره از سطح معمولی رو به پایین بیشتر متنفر میشم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

حال این روزا

یه مهمونی داشتیم و این چند روز حسابی کار خونه کردم و به مامانم کمک کردم.غذا و دسر درست کردم.بعد به این فک میکردم که چقدر کار هست که باید آدم توی خونه انجام بده تا خونه،خونه بشه و صفا پیدا کنه.چقدر کارا هست که دخترونگی آدم رو با معنا تر میکنه.

دارم سعی میکنم بیشتر به ظاهرم برسم.هر کار میکنم میبینم وای من این چند وقته چقدر از خودم غافل بودم و چقدر کارا هست که باید بکنم تا ظاهرم بهتر شه.

خیلی امسال فوکوس میخوام بکنم رو اخلاقم و حتما ایشالا دکتر میرم تا تموم شه اون داستان به امید خدا.و میبینم چقد اخلاقای بد زیاد دارم که باید درست شه و چقد اخلاق خوب هست که باید کسب کنم.

تو درسم همینطور.

تو کارم همینطور.

پس چرا این همه بی کارم گاهی.

خداروشکر برعکس پارسال این موقع کع داغون بودم،امسال انگیزه ام زیاده و ایشالا که همینطور بمونه.

با اینکه خیلی چیزا سرجاش نیست و اتفاقا بد هم پیشرفته اما من امیدوارم و امیدمم به خداست.درست میشه ایشالا.من خودمو نمیبازم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

شب امتحان خوب

با اینکه امتحان دارم و شب امتحان باز خوشحالم از اینکه بیکار نیستم و همش دارم این سوال رو از خودم میپرسم که تایمای دیگه با این حجم از بیکاری و بی هدفی چیکار میکنم.

همش دارم فک میکنم چه هدف جدید و هیجان انگیزی برای خودم بچینم که بعد از تموم شدن امتحانا و پروژه ها بازم سرم حسابی شلوغ باشه اینجوری تایمم پر باشه و یه زندگی فول هدفمند داشته باشم.کاش بتونم.

چندتا ایده دارم اما کار برام خیلی مهمه.ایشالا که وضعیت کارم خیلی جدی شه.چون بدون درآمد نمیشه خیلی از کارارو پیش برد و نمیخوام انقدر به بابام وابسته باشم.

همیشه کلی کار هستا ولی نمیدونم من جرا انقدر بیکارم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

وقتی استرس میگیرم یوهو قفل میکنم.خیلی بده.هنوز کلی وقت هست معمولا اما من از شدت استرس هیچ کار نمیتونم بکنم.

چقدر نوشتن خوبه،این چند روزه که باز با نوشتن آشتی کردم چقدر حس خوب تری دارم.کاش همینطوری بمونم.

انسان خوبی باش اما وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن،محمد رضا گفته هر وقت حوصله داشتین بشینین راجع به جمله های کوتاه بنویسین من امروز چند دقیقه ای رو به این اختصاص دادم و نشستم نوشتم و فکر کردم،یادم افتاد که چقدر زیاد تو این چند وقته برای اثبات خودم به دیگران دست از ارزش هام کشیدم یا اهدافم رو یادم رفته.میخوام دوباره برم دنبال هدف ها و ارزش هام باشم و نگاه به زندگی دیگران و اجبارها و نگاه های جامعه و اطرافیانم نداشته باشم(کلا منظورم اینه که من نمیخوام فعلا ازدواج کنم و میخوام به هدف هام اول برسم کاری ام به نگاه ها و حرف های عمه ها و بقیه دیوونه ها ندارم به اونا چه)

واینکه مطمئنم تو امتحاناتم موفق میشم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

و امروز

هیچ چیز خاصی برای نوشتن ندارم.یکم نگرانم.خدایا به خودت میسپارم.من که نمیتونم کاری کنم.اما تو بر هر کاری توانایی و اگع بگی : کن،فیکون میشه.پس میسپرم به خودت.خدایا برای زندگی منم کن فیکون بگو.

صبح رفتم سرکار،شب قبلش مطالعه کرده بودم و خودمو آماده کرده بودم.بعد رفت سالن ابروهامو برداشتم.خیلی دورو گرون بود.بهتره جاهای نزدیک رو امتحان کنم.عصر به بعدم با مامانم رفتم پیاده روی و تمرین هامو انجام دادم.از تمرین هام خیلی راضی ام خداروشکر.

حسم خوبه حس میکنم دارم به کمک خدا برمیگردم اما الان انقد نگرانی و استرس یوهو افتاد به جونم که نمیتونم با حس امروزم رو بنویسم. برم سریالم رو ببینم.خدا بزرگه.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

گزارش امروز

امروز شاخ غول و شکستم و باز رفتم کتابخونه درس خوندم.فرصتم خیلی کمه نمیدونم چیکار کنم.نمیدونم درس رو بخونم یا شروع کنم مثل دوران کنکور کارشناسی کنکر حل کنم فقط.نمیدونم کجاهارو حذف کنم اصلا.اصلا حذف کنم یا نه.به زبان امیدوارم.نمیدونم زبان بخونم بیشتر یا نه.آخه الان وقت تمرکز روی نقاط قوته فک کنم.به هر حال راهش پیدا میشه ایشالا.

میخوام هدفام رو چندتا چیز بریزم نه روی یک چیز.که یکی نشد به هم نریزم.

نگارا میگه هرچی بیشتر کار کنی و خودتو مشغول کنی انرژیت بیشتر میشه و برعکس...خیلی راست میگه.امتحان کردم.

1 تمرین جدید رو شروع کردم.سادست

تمرین بعدی رو فردا شروع میکنم

سنم زیاد نیس.پام رو میخوام از رو گاز بردارم حالا یکم دیر و زود چه فرقی داره.خدا رو شکر.

یکم امروز براش گریه کردم اما خوبم شکر.بهترم میشم

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

رها شدم

امروز رها کردم.دو تا چیزی که مثل خوره چسبیده بودن به روح و ذهنم.یک دونه دیگه مونده که رها میکنم

امروز درس خوندم و درس خوندم برام مهم بود و مهمترین کار بود تو نظرم.

تو بدترین حس سعی کردم با دید مثبت برم جلو و اتفاقا جواب داد.

نمیخوام معمولی باشم.

 خدا خیلی بزرگه


  • آناهید هیچی
  • ۱
  • ۰

روز اول عید

1-دیشب با دختر عمو حرف میزدیم.واقعا هدف از زندگی چیه؟هر چیه مطمعنم هدف خوبی و خوب بودنه هدف بدی  و بد بودن نمیتونه باشه.هدف چشم در آوردن نمیتونه باشه.هدف فخر و به رخ کشیدن نمیتونه باشه.

مگه میشه ارزش و ملاک زندگی همه رو یکی دونست؟

ولی هدف هرچی هست من اون حرف ها و اون ذهن رو نمیفهمم و نمیخوام بفهم و خداروشکر میکنم که نمیفهمم و از خدا میخوام کمکم کنه هیچ وقت نفهمم و هیچ وقت حتی بدترین دشمنم رو هم به اون چشم نگاه کنم.

زندگی همه بالا پایین داره.خوب و بد داره.کاش یاد بگیرم وقتی بالام خداروشکر کنم و ازش بخوام بالا بمونم و برم بالاتر،متواضع باشم و یادم باشه میتونستم پایین باشم اما خدا کمکم کرده بالام.وقتی پاییینم یادم باشه تموم میشه و میرم بالا باز اما خودمو و شخصیتمو وجدان و اصالتمو حفظ کنم و خدا واخلاق و صبور بودن رو از یاد نبرم.

2-امروز خیلی خوب بود.خداروشکر.

خودم رو سپردم دست خدا و روزگار با حس و انرژی مثبت.

سعی کردم بخندم و خوشحال باشم و مثبت.

3-دلم برای عزیز تر از خواهرم کبابه.هرچقدرم بگی تقصیر خودشه.اون بچه چه گناهی کرده؟چجوری تصمیم بگیره؟یع جای بدیه.نه راه پس داره نه پیش.یه جاده ای که نمیدونه باید بره یا نه.هیچ جا رو نمیبینه.خیلی سخته.خیلی.

ولی تو زندگی دیگران رفتن و دل شکستن خیلی بده ها.من خودمم تو یه همچین حالتی ام.کاش بتونم درست ترین تصمیم رو بگیرم.

4-امسال میخوام یکم عاقل تر باشم و یکم دید قبلی داشته باشم.

5-سعی کردم بخندم و دیگران رو هم بخندونم و زیباتر و شادتر باشم.

6-خدایا نگرانیم بابت دانشگاه رو خودت برطرف کن.

7-خدایا دو راهی و دودلیم رو خودت برطرف کن و کمکم کن به بهترین نحو راه عالی رو پیدا کنم.

8-یادم باشه دلم یه زندگی پربار میخواد با تلاش زیاد و دغدغه های بزرگ.

بستر خور و خواب و خشم و شهوت و البته شوهر و خونه و زندگی ... نمیخواد.

اراده کن و یه کار متفاوت انجام بده

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

امروز

امروز سرکار یکم یادم رفته بودم عاشق کارمم.

همش بهش فک میکنم.کی از ذهنم میره پس؟

مطمئنم که نمیخوامش چون با خواستن یه چیز بد جا واسه چیزای خوب نیس.

خدایا خودت اون غلطی که کردم رو حلش کن.اصلا نمیفهمم چه کاری بود آخه؟(اگه کسی از اینجا رد میشه تو رو خدا دعام کنه واسه این قضیه)

نمیدونم هنوز ارشد میخوام یا نه.

دوست مثل خواهرم یه روز مثل خواهر یه روز یه آدم بی معرفت منفعت طلب نفرت انگیز.نمیدونم حسم بهش چیه اما تصمیم گرفتم قلبم توش کینه نباشه.

مهمترین چیز امروز این بود که به خودم یادآوری کردم که میخوام تحت هر شرایطی شاد و قوی و دل پاک و دل گنده باشم،ایشالا تحت هر شرایطی.

آهان یادم افتاد که اعتماد به نفسمم کمه.

  • آناهید هیچی