28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

حضور داوطلبانه تو خیریه

شروع کلاس زبان

شروع یوگا

شروع trx

شروع تراپی

رفتن دنبال وام و درخواست اون

1.10.98 شروع یوگا تو یه مکان جدید

خیلی جالبه که شروع ارشد رو کلا یادم رفته بنویسم.بس که دوست نداشتنیه

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

صدف

ماه

شیوا  شهریور 98

اردلان  شهریور 98

آنیتا   تیر 98

حامد

خانم دکتر    آبان 98

آدم های خیریه :

ملیکا

آیلا

سمیرا

امیر

سامی

پروشا و خواهرش

آدم هایی که باهاشون درارتباط نزدیکم این روزا

سمیرا

پری

آدم هایی که مهمن و هستن

نرگس

مامان و بابا و امیر

آدم هایی که کمرنگ ترن اما هستن

گیتی

مهشید

ماندانا

پوریا

آدم هایی که رفتن

حسام

سوگند

سوگل

مهسا

ویدا

ساناز

 

 

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

31/4/98 عروسی دوست دبیرستانم

2/8/98  تولد دوستم

9/8/98  سفر یه روزه به ویلای دوستم

 

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

تمرین ها

تمرین سپاسگزاری

تمرین شکرگزاری پیش ار وقوع

عبارات تاکیدی

تمرین های کتاب نیمه تاریک وجود

 

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

books

نیمه تاریک وجود

شفای زندگی

آیین زندگی

مرداد و شهریور:گزینه ب

موهبت کامل نبودن

4 اثر

دی:زنان مردان را از دست می دهند

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

films

before sunset

an edjucation

on the basis of sex

se7en

bluejay

هتریک

سیزده

خجالت نکش

شبی که کاه کامل شد

مغزهای کوچک زنگ زده

آشغال های دوست داشتنی

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

series

this is us  رو کامل دیدم و خیلی دوست داشتم

هیولا برای شب های غصه ام خوب بود

got

suits

bigbang theory

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

becoming

هر چندوقت یکبار بین نوشتن اینجا و تو دفترم حسابی گیج میشم.من به انرژی خیلی اعتقاد دارم اما نمیدونم انرژی نوشتن تو کدومشون بهتر و بیشتره،نمیدونم.

دارم کتاب میشل اوبامارو میخونم و اونجاها که میگه رفته یه شهر دیگه و درس خونده،تو یه شرکت خوب کار میکنه و وقتی با اوباما آشنا میشه باهم میرن هاوایی برای دیدن خانواده اون وقتی دقیقا هم سن من بود.26

به این فکر کردم که تو 26 سالگی با تمام وجود داشتم تلاش میکردم برای کسی این کارهارو بکنم که اون واقعا قدری ندونست،نمیدونم کارام چقدر قدر داشت حالا اصلا نمیخوام کسی رو قضاوت کنم جدی.

ولی داشتم فکر میکردم که منم یه زندگی هیجان انگیزتر و باحال تر میخوام نه زندگی ای که بشینم ماهی یکبار دلش برام تنگ بشه و بلکه بهم زنگ بزنه و من استرس این رو داشته باشم که اون با بقیه داره شاید تجربه میکنه.

داشتم فکر میکردم من چیکار کردم تا 26 سالگیم و فکرم درگیر چیا بوده

داشتم فکر میکردم چنتامون انقدر تجربه های زندگی کردن مدرن رو داشتیم تو ایران.

دیدم پری دوستم...واقعا دختر پیشروییه به نظر من.شغل دلخواهش رو تجربه کرد.تو یه کشور دیگه رفت و زندگی کرد.سفر میره و اون قدری که دلش میخواد پول درمیاره و یه پسری هم هست که عاشقشه.

راستش منم میخوام خوشحال تر باشم و زندگی موردعلاقه ترم رو داشته باشم.میدونم سخته و نیازمند پلنه و هزارتا مانع ممکنه بیاد جلوی پام....

  • آناهید هیچی