28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

و امروز

هیچ چیز خاصی برای نوشتن ندارم.یکم نگرانم.خدایا به خودت میسپارم.من که نمیتونم کاری کنم.اما تو بر هر کاری توانایی و اگع بگی : کن،فیکون میشه.پس میسپرم به خودت.خدایا برای زندگی منم کن فیکون بگو.

صبح رفتم سرکار،شب قبلش مطالعه کرده بودم و خودمو آماده کرده بودم.بعد رفت سالن ابروهامو برداشتم.خیلی دورو گرون بود.بهتره جاهای نزدیک رو امتحان کنم.عصر به بعدم با مامانم رفتم پیاده روی و تمرین هامو انجام دادم.از تمرین هام خیلی راضی ام خداروشکر.

حسم خوبه حس میکنم دارم به کمک خدا برمیگردم اما الان انقد نگرانی و استرس یوهو افتاد به جونم که نمیتونم با حس امروزم رو بنویسم. برم سریالم رو ببینم.خدا بزرگه.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

آدمم دیگه

مگه قراره آپولو هوا کنم؟خب یه انسانم دیگه با یک زندگی انسانی.

میتوانم هر روز به فکر شستن و شو و نظافت باشم.

میتونم برم سرکار و بیام خونه.

نمیدونم چرا همش فک میکنم باید یه کار سخت و خاص انجام بدم.

حس راحتی بهم نمیسازه نمیدونم چرا.

دوستم نداره تو حس روزمرگی و یکنواختی و بی اثری غرق شم.اما هر کار میکنم هم راضی نیستم.

هم راضی نیستم و هم کارهام رو به درستی انجام نمیدم.توی کارم غرق نمیشم.پس پیشرفت خفنی هم نمیکنم.

و اینکه ذهنم همش تلقین منفی داره جدا از وسواس فکری ای که درگیرشم.

و من باید راه حل،حل کردن تمام این مشکلات رو پیدا کنم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

من امیدم به خداس

بعضی وقتام نشستی یه جا و هیچ چی سرجاش نیست،هیچی.اما میسپری به خدا،حالت خوبه.میدونی همه چی درست میشه.همه چی

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

گزارش امروز

امروز شاخ غول و شکستم و باز رفتم کتابخونه درس خوندم.فرصتم خیلی کمه نمیدونم چیکار کنم.نمیدونم درس رو بخونم یا شروع کنم مثل دوران کنکور کارشناسی کنکر حل کنم فقط.نمیدونم کجاهارو حذف کنم اصلا.اصلا حذف کنم یا نه.به زبان امیدوارم.نمیدونم زبان بخونم بیشتر یا نه.آخه الان وقت تمرکز روی نقاط قوته فک کنم.به هر حال راهش پیدا میشه ایشالا.

میخوام هدفام رو چندتا چیز بریزم نه روی یک چیز.که یکی نشد به هم نریزم.

نگارا میگه هرچی بیشتر کار کنی و خودتو مشغول کنی انرژیت بیشتر میشه و برعکس...خیلی راست میگه.امتحان کردم.

1 تمرین جدید رو شروع کردم.سادست

تمرین بعدی رو فردا شروع میکنم

سنم زیاد نیس.پام رو میخوام از رو گاز بردارم حالا یکم دیر و زود چه فرقی داره.خدا رو شکر.

یکم امروز براش گریه کردم اما خوبم شکر.بهترم میشم

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

رها شدم

امروز رها کردم.دو تا چیزی که مثل خوره چسبیده بودن به روح و ذهنم.یک دونه دیگه مونده که رها میکنم

امروز درس خوندم و درس خوندم برام مهم بود و مهمترین کار بود تو نظرم.

تو بدترین حس سعی کردم با دید مثبت برم جلو و اتفاقا جواب داد.

نمیخوام معمولی باشم.

 خدا خیلی بزرگه


  • آناهید هیچی
  • ۱
  • ۰

روز اول عید

1-دیشب با دختر عمو حرف میزدیم.واقعا هدف از زندگی چیه؟هر چیه مطمعنم هدف خوبی و خوب بودنه هدف بدی  و بد بودن نمیتونه باشه.هدف چشم در آوردن نمیتونه باشه.هدف فخر و به رخ کشیدن نمیتونه باشه.

مگه میشه ارزش و ملاک زندگی همه رو یکی دونست؟

ولی هدف هرچی هست من اون حرف ها و اون ذهن رو نمیفهمم و نمیخوام بفهم و خداروشکر میکنم که نمیفهمم و از خدا میخوام کمکم کنه هیچ وقت نفهمم و هیچ وقت حتی بدترین دشمنم رو هم به اون چشم نگاه کنم.

زندگی همه بالا پایین داره.خوب و بد داره.کاش یاد بگیرم وقتی بالام خداروشکر کنم و ازش بخوام بالا بمونم و برم بالاتر،متواضع باشم و یادم باشه میتونستم پایین باشم اما خدا کمکم کرده بالام.وقتی پاییینم یادم باشه تموم میشه و میرم بالا باز اما خودمو و شخصیتمو وجدان و اصالتمو حفظ کنم و خدا واخلاق و صبور بودن رو از یاد نبرم.

2-امروز خیلی خوب بود.خداروشکر.

خودم رو سپردم دست خدا و روزگار با حس و انرژی مثبت.

سعی کردم بخندم و خوشحال باشم و مثبت.

3-دلم برای عزیز تر از خواهرم کبابه.هرچقدرم بگی تقصیر خودشه.اون بچه چه گناهی کرده؟چجوری تصمیم بگیره؟یع جای بدیه.نه راه پس داره نه پیش.یه جاده ای که نمیدونه باید بره یا نه.هیچ جا رو نمیبینه.خیلی سخته.خیلی.

ولی تو زندگی دیگران رفتن و دل شکستن خیلی بده ها.من خودمم تو یه همچین حالتی ام.کاش بتونم درست ترین تصمیم رو بگیرم.

4-امسال میخوام یکم عاقل تر باشم و یکم دید قبلی داشته باشم.

5-سعی کردم بخندم و دیگران رو هم بخندونم و زیباتر و شادتر باشم.

6-خدایا نگرانیم بابت دانشگاه رو خودت برطرف کن.

7-خدایا دو راهی و دودلیم رو خودت برطرف کن و کمکم کن به بهترین نحو راه عالی رو پیدا کنم.

8-یادم باشه دلم یه زندگی پربار میخواد با تلاش زیاد و دغدغه های بزرگ.

بستر خور و خواب و خشم و شهوت و البته شوهر و خونه و زندگی ... نمیخواد.

اراده کن و یه کار متفاوت انجام بده

  • آناهید هیچی