28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شب امتحان خوب

با اینکه امتحان دارم و شب امتحان باز خوشحالم از اینکه بیکار نیستم و همش دارم این سوال رو از خودم میپرسم که تایمای دیگه با این حجم از بیکاری و بی هدفی چیکار میکنم.

همش دارم فک میکنم چه هدف جدید و هیجان انگیزی برای خودم بچینم که بعد از تموم شدن امتحانا و پروژه ها بازم سرم حسابی شلوغ باشه اینجوری تایمم پر باشه و یه زندگی فول هدفمند داشته باشم.کاش بتونم.

چندتا ایده دارم اما کار برام خیلی مهمه.ایشالا که وضعیت کارم خیلی جدی شه.چون بدون درآمد نمیشه خیلی از کارارو پیش برد و نمیخوام انقدر به بابام وابسته باشم.

همیشه کلی کار هستا ولی نمیدونم من جرا انقدر بیکارم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

وقتی استرس میگیرم یوهو قفل میکنم.خیلی بده.هنوز کلی وقت هست معمولا اما من از شدت استرس هیچ کار نمیتونم بکنم.

چقدر نوشتن خوبه،این چند روزه که باز با نوشتن آشتی کردم چقدر حس خوب تری دارم.کاش همینطوری بمونم.

انسان خوبی باش اما وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن،محمد رضا گفته هر وقت حوصله داشتین بشینین راجع به جمله های کوتاه بنویسین من امروز چند دقیقه ای رو به این اختصاص دادم و نشستم نوشتم و فکر کردم،یادم افتاد که چقدر زیاد تو این چند وقته برای اثبات خودم به دیگران دست از ارزش هام کشیدم یا اهدافم رو یادم رفته.میخوام دوباره برم دنبال هدف ها و ارزش هام باشم و نگاه به زندگی دیگران و اجبارها و نگاه های جامعه و اطرافیانم نداشته باشم(کلا منظورم اینه که من نمیخوام فعلا ازدواج کنم و میخوام به هدف هام اول برسم کاری ام به نگاه ها و حرف های عمه ها و بقیه دیوونه ها ندارم به اونا چه)

واینکه مطمئنم تو امتحاناتم موفق میشم.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

امروز من

امروز جمعه،روزه گرفتم.تا افطار که با یه حال زار و نزار سپری کردم و یکم سریال دیدم.بعد افطار سریع کارهامو شروع کردم.درس خوندم،با دوستام صحبت کردم،یکی از دوستامو که خیلی وقت بود ازش خبری نداشتم رو پیدا کردم.

20 دقیقه تایم میگیرم و درس میخونم :)خسته نباشم واقعا.تصمیم گرفتم که با توجه درس بخونم.دیدم همون 20 دقیقه رم خیلی با توجه در نمیخونم و تصمیم گرفتم که اصلاح شم :) به نظرم همون 20 دقیقه نیم ساعتا رو اگه درست و حسابی بخونم خیلی جلو بیفتم.

همین دیگه.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

این چند وقته بد نگذروندم خدا رو شکر.همش با دوستام بودم.با دوستام سفر رفتم.کارای مورد علاقم رو کردم.یکم جای خالی حس میکنم.اما امشب تصمیم خودم رو گرفتم.این حکمت خدا بوده که وقتی همه چیز داشت درست پیش میرفت و انگار که همه چیز سرجای خودش بود یوهو نشه که بشه.یا اتفاق خوب به سقف گناهام برخورد کرد،یا واقعا هنوز آماده و لایق اتفاق به اون خوبی نبودم و یا هرچی.خلاصه که بی خیال اون قضیه میشم و میرم جلو اگه نشد اگه یه کمبودی هست.خواست خدا بوده حتما اما من یه انسانم و خیلی مونده تا از خواست خدا سر در بیارم.

نمیخوام هیچ وقت تسلیم شم.هیچ وقت نا امید نمیشم.

توی اینستاگرام یه کسی رو فالو میکنم به اسم مونا کاکاوند که یه ورزشکار علمی و درست حسابیه.امروز یه لایوی گذاشته بود که منو خیلی تحت تاثیر گذاشت...از تلاش هاش و زمین خوردن هاش و بلند شدنا و همه اینا گفت و خودشم گریه کرد.

خدا خیلی بزرگه.خدا خیلی همیشه با من مهربون بوده،خیلی اتفاقای خوب واسم پیش اورده که خودم توش هیچ نقشی نداشتم و اگه دست خودم بود هیچ اتفاقی نمی افتاد.مطمئنم بعد از اینم منو میبینه و صدامو میشنوه چون خدا صدای هر کسی که صداش کنه رو میشنوه.

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

در جستجوی شادی

یکی از دوستای جدیدم خیلی به نظرم آدم باحالیه.از هر فرصتی برای سرکار گذاشتن و ایستگاه گرفتن استفاده میکنه.خیلی ایده باحالیه واسه خوش گذرونی.

حتی تو اوج کار و استرسم اگه موقعیت سر کار گذاشتن پیش بیاد این موقعیت رو از دست نمیده و حتما این کار رو میکنه.

یادم باشه

  • آناهید هیچی
  • ۰
  • ۰

اکتشافات من

دیروز یاد گرفتم مثبت باشم و به عنوان یه دختر به خودم برسم.

کارم رو با توجه انجام بدم اما به خاطر اینکه حالم واقعا بد بود نتوستم.جدای از اینکه مریض بودم.بد خوابی خیلی به کارهام لطمه میزنه.خیلی دیر خوابیدن و خیلی دیر بیدار شدن.باید روی خواب به موقع کار کنم.

کمتر برای چرخ الکی تو اینستا و تلگرام وقت بزارم چون هیچ چیزی به آدم اضافه نمیکنه.به جاش به برنامه ها و اهدافم برسم.

میخوام 30 روز خیلی سالم غذا بخورم و تاثیراتش رو روی بدنم ببینم اما اون 30 روز از کی شروع قراره بشه،موندم ...

تصمیم گرفتم از درون بدون توجه به عوامل بیرونی خوش و شاد باشم.سرحال باشم،شل و بی حال نباشم.

  • آناهید هیچی