اینکه آدم کلا ندونه چیکار کنه ام مسئله جالبیه...مثل من.
اینکه چی از خودم میخوام واقعا...
قدیما فک میکردم باید مثل یه مرد زحمت بکشم و تلاش کنم و مردونه زندگی کنم.
بعد دیدم نه...
الان که تو سازمانی که میرم دارم یه سری زنا رو میبینم که بعد از سال ها مردونه تلاش و زندگی کردن به هیچ جای خاصی نرسیدن.به عنوان یک زن هیچ زیبایی و ظرافتی براشون نمونده،هیچ اخلاق خوبی،هیچ دستاوردی،از لحاظ مالی ام همینطور.حتی یه ماشین برای خودشون ندارن.در حد پراید حتی و البته انتظاری ام ندارن...یه سفر نرفتن.یه تیکه لباس خفنم تا حالا برای خودشونم نخریدن و البته درامد و تحصیلات خوبی دارن...
پس چرا اینطوری ان؟؟؟؟خیلی من واسشون ناراحتم.
خیلی سعی میکنم تشویقشون کنم به خودشون برسن.سعی میکنم بهشون روحیه بدم تشویقشون میکنم به قرتی بازی حتی J
این شد که دیدم اگه تو خونه نشستن و از مرد انتظار داشتن بشه یه زندگی به خوبی زندگی شادی و صنم و آرزو به شیکی اونا به آرامش و اخلاق خوب و زیبایی و سواد به جا و سفرهای خفن،پس عین اونا شیم...
یه چند هفته است که تو این فکرام که دیدم نه اینم نمیشه من نیستم همچین داستانیو.
که هیچ تلاشی نکنم و تو خونه بشینم که یه مرد خوب و حفن پیدا شه و بیاد خرجمو بده خیلی مسخرست واسه من باعث عذابه...
پس دیدم تعادل...لذت بردن...هم باید زنونگی و زیبایی و حس ها و خواسته ها و غرایض دخترونت تو اولویت باشه هم هدف هات...
- ۹۶/۰۵/۳۰