28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

عشق

عشق قشنگ بود...

تو چشماش که نگاه میکنی فکر میکنی خوشبخت ترین آدم روی زمینی.

تو بغلش که میمونی فکر میکنی که میتونی بمیری،بی حسرت.

از غصه هاش که میگه دلت خون میشه.

موفقیت و پیشرفتش رو که میبینی تو دلت جشن میشه.

میشینی پیش خودت برنامه میریزی برای خوشحال کردن هر روزه اون.

میشینی به یه جاهایی فک میکنی که شاید بتونی آرامشش رو بیشتر کنی.

تو عشق انگار یکیو روی زمین پیدا کردی و از اون تنهایی عمیق دراومدی.

اون از خودتم برات عزیزتره.

حاضری هر کاری بکنی براش.

توی این 8 ماهه که میرم پیش دکتر عزیز تر از جون فهمیدم که چقدر ممکنه خطای روانی و شناختی و شخصیتی تو عشق باشه ها اما باز با همه اینا عشق قشنگ بود.

منم قشنگ عاشق میشما...

از همه چی حاضرم بگذرم.از تاکتیک و تنکیک تو عشق متنفرم.همه رو میتونم کنار بزارم واسش.هرکاری واسه خوشحالیش میتونم بکنم.با جون و دلم اطمینان میکنم...

خدایی دوست دارم عاشقی خودمو.

ولی خدایی،عشق خیلی قشنگه.

میگن رفتنشم قشنگه.

هنوز مطمئن نشدم.

یه جایی رو تو خودم خیلی دوست دارم.

وقتی میبرم...میزارم و میرم...اما از ته دلم واسه اون آدم بهترینو میخوام.

محمدو همینطوری گذاشتم و رفتم.دوست مثل خواهرو هم همینطوری.تو رو هم همینطوری.

رفتن محمد و دوست مثل خواهر خوب بود.به نفعم بود.به زور بهش چسبیده بودم.

عشقت خیلی قشنگ بود و رفتن ازت هم...

دیگه زیاد حرف زدم...باید پاشم برم.فقط بدون من خیلی قشنگ عاشقت بودم.

  • ۹۹/۰۴/۲۷
  • آناهید هیچی

نظرات (۳)

سلام

منکه نفهیدم

کی کیو ول کرده :(

همسرتون بوده عشقتون بوده وابسته بودین

داستان چیه؟

الان به سن 27 حساسم

این دو خط رو شدید قبول دارم

اون از خودتم برات عزیزتره.

حاضری هر کاری بکنی براش.

 

راستی اون 8 ماه رو میشه مهماشو بگین؟

پاسخ:
سلام ممنون که خوندین ولی این سوالتون خصوصیه ها :)
بعد لزوما کسی که داره تمرین نوشتن میکنه قرار نیست داستاناش واقعی باشه.
ولی خب به هر حال من با دوست پسرم رابطه جدی ای رو تموم کردم و سخت بود برام و چیزایی که روم نمیشه به کسی بگم رو اینجا مینویسم.
درباره قانون جذب...نه من تا حالا دنبالش نرفتم نمیدونم چقدر میتونه درست باشه اما به نظر من انقدر چیزای قشنگتری هست که نریم سراغ این داستانا بهتره.
8 ماهه مشاوره خب خیلی چیزا یاد گرفتم تو چندخط جا نمیشه ولی اینکه خودتو بزاری راس زندگیت،ترس ها و اضطراباتو بشناسی،حاتای بدنتو وقتی خوب نیستی درک کنی به نظرم مهم تریناش بود.حالا فرصت کردم کامل مینویسم دوست داشتی بخون الان باید برم سرکار.ممنون که برام نوشتین به هرحال

سلام

ممنون ک ج دادین

والا من فکر میکردم تو وبلاگ چیز خصوصی وجود نداره چون کسی رو نمیشناسیم مگر خودمون لو بدیم، چون من سال پیش وبلاگ داشتم و همه اتفاقات رابطه رو پرسیدن گفتم

جدا دارین تمرین نوشتن می کنید؟ من فکر کردم واقعیه، حس واقعیت میده

این چیزایی ک نوشتین رو نمیخاد گفتنش:)

آره بنویس میام میخونم ببینیم با مشاور من چقد تفاوت بوده

سپاس بیکران

پاسخ:
راستش امروز که تو آرامش خوندم دیدم جوبم عین شاخای اینستاگرام که با تعریف زندگیشون یه سفره ای پهن کردن ،بعد هرکی ازشون هر چی میپرسه میگن به شماها چه برخورد کردم.آخه واژه طلاق فک کنم حساسم کرد یا اینکه نصف شب از خواب پریده بودم و دیگه نتونستم بخوابم.نمیدونم.به هرحال معذرت میخوام.برای دلجویی برات نوشتم.

سلام

نه بابا ناراحت نشدم

طلاق رو کی گفته حالا؟ منکه همچین کلمه ای ننوشتم

نیاز به معذرت نیست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی