28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

از تلخی ها نوشتم،از خوشی ها هم بنویسم.

دیروز برای بچه نداشته ام جوراب خریدم و خودم از ذوق سکته کردم.

کوچیکترین سایز ممکن رو.

من دلم میخواد بچه های زیادی داشته باشم.عین مامان بزرگام.اینجوری زندگی باحال تره به نظرم.

اما احتمالا اون بچه ها رو اداپت میکنم.

هنوز نفهمیدم مگه دنیا چه قشنگی ای داره که ارزش اوردن چندتا موجود جدید توش باشه ولی خب به هر حال یه عده آوردن و رها کردن دیگه.میشه دنیا رو برای اون بچه ها قشنگ تر کرد.

دیشب تو فکر این بودم که چقدر دلم میخواد در کنار پیشرفتای آکادمیک و بیزنسی یه خانواده داشته باشم.

بچه داشته باشم.همسر خوب داشته باشم.

کنار هم بالا و پایین کنیم زندگی رو.

البته یه ترسی دارم و اونم اینه که قضیه تاثیر ژن تو اخلاق داست باشه و اذیتم کنن وقتی بزرگ شدن.اونطوری احتمالا خفشون میکنم.

خلاصه بچه های عزیز من،منتظر باشین.مامان میاد برتون میداره و میبره خونه و سعی میکنه قشنگیای دنیا رو نشونتون بده.

البته که تو دنیا دروغ هست،بی وفایی هست،نامردی و نارفیقی هست.

ولی دکترمحمدی ای هم هست که بهش بگی دانشجوام و دارم سعی میکنم مستقل شم ازت کمتر پول میگیره.

خانم دکتری هم هست که انقدر مهربانانه بهت نگاه میکنه که بالاخره قبول میکنی ارزشمند و دوست داشتنی هستی.

برادری هست که صبح امتحانت ساعت میزاره و بلند میشه و ماچت میکنه.

پدری هست که فقط واسه اینده تو تلاش کرده.

سمیرایی هست که وقتی از غم بی وفایی حرف میزنه گریه میکنه از غمت و دستت رو میبوسه.

نرگسی هست که پشت اون قیافه محکم و با اعتماد به نفسش حواسش به همه کارای تو هست.

مادری هست که به شیوه خودش میخواد تو رو بهترین کنه.خوب یا بد.

رویایی هست که از وقتی به دنیا میای تا 23-4 سالگیت کلی شب رو تا صبح با هم بیدار میمونین و حرف میزنین و میخندین و میرقصین و پسربازی میکینین.

ولی بدون که زندگی عین فیلما نیست و واقعا روزای سخت و بد هم میتونه داشته باشه.

حسامی میتونه داشته باشه که بدون اینکه بخواد دهن تو رو سرویس میکنه و میشکونتت و میره.

سوگندی داره که از زمین خوردنت خوشحال نشه،نارحت هم نمیشه.

خودتم گاهی بد میشی و باودت نمیشه انقدر بد...

ئر حدی که میتونه به اون مورچه که عاشقت شده و تو امیدشی دروغ بگی و ناراحتش کنی.

میتونی دلت یه رابطه ممنوعه بخواد.

و هزارتا میتونی دیگه.

راستش یه ترکیبی از شانس و انتخابم هست.

نه میتونم بگم شانسه نه میتونم بگم نیست.

ولی به نظرم کفه انتخاب سنگین تره.

حسام از روز اول بی وفا بود.

سوگند از هفته اول بی معرفت و بی خیر.

من دیدما...ولی رد کردم.

خلاصه من سعی میکنم زندگی رو برای تو قشنگ کنم.ولی قول نمیدم موفق بشم.

 

 

  • ۹۹/۰۵/۲۴
  • آناهید هیچی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی