28 سالگی در گوشه ای از خاورمیانه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

الان خندم میگیره

نشستم توی تخت لپتاپم رو باز کردم جلوم و دارم تو یه عصر قشنگ شهریوری که لیوانه قهوه ای که تو دستمه یه سری داستان میخونم که منو برد تو داستان خودم.

اولین بار توی خیابون دیدمش.

داشتم رانندگی میکردم و برای دوستم تعریف میکردم که تصمیم گرفتم یک مدتی تنها بمونم و وارد رابطه ای نشم و تازه هم راستش فارغ شده بودم.

24 سالم بود اما یکبار هم توی خیابون شماره نگرفته بودم.

از این عرضه ها نداشتم راستش.

اون روز هم من نگرفتم.

دوست عزیز از تر از خواهر برام گرفت.

از چشماش شیطنت میریخت.قیافش خوب بود اما دماغش شبیه دماغای عملی عروسکی بود و خب هیچ حسی هم تو ذلم نبود.

دو روز بعد رفتم دیدمش.

ازش خوشم اومد.

شروع کرد که خونمون فلان خیابونه،فلان دانشگاه درس خوندم،فلان جا کار میکنم،پروژه سربازیم فلان بود.

قدش کوتاه بود و منم که اون موقع فکر میکردم مرد یعنی حداقل 1.85 سانتی مرد قد.

پتانسیل اینکه دیگه جوابش رو ندم داشتم اما ...

خلاصه بعد از سومین قرار فکر کردم که آسمان دهن باز کرده و بالاخره من جواب آدم خوب بودنم رو از این دنیا گرفتم.

پسر خوشتیپ،پولدار،تحصیل کرده و مهربونی که ....

چند ماه باهم بودیم.

توی دلم ساده لوحانه مراسم ازدواجمان و روزای حاملگیم رو هم برنامه ریزی کرده بودم.

با تمام نرهای موجود در زندگیم جز بابا و داداشم قطع ارتباط کرده بودم.

موهامو 1 سانت کوتاه نمیکردم و 6 ماه و کاشت مژه و برای اولین بار کاشت و ژلیش ناخن داشتم چون دوست داشت.

اونم کمتر از جوجه بهم نمیگفت K

تا روزی که نمیدونم چی شد؟خسته شد؟اخلاقم بد بود؟کس دیگه ای پاش وسط بود؟میخواست از ایران بره؟زشت بودم؟رابطمون بد بود؟شخصیت کمی داشتم؟

اوج روزای وابستگیم گفت خسته شده و رفت.من موندم و موی تا وسط کمر و ناخنای فرنچ و پلن هام برای ارتقای رابطمونو و برنامه هام برای سفرهای نرفتمونو و عکس بک گراند گوشیم که عکس خودمون دوتا رو ساخته بودم برای قانون جذب که تا آخر با هم باشیم.

اون موقع مطمئن بودم که تا 1 سال دیگه برمیگرده چون دختری خانم تر و آفتاب مهتاب ندیده تر و سر به راه تر از منم مگه هست؟

میره دوراشو میزنه.منم که هستم دیگه.

برگشت.

ولی با شکل دیگه ای از رابطه.

یک روزی میگفت عدم تعهد لایف استایل آدمای دوزاریه و الان میگفت با هم باشیم ولی بی توقع K

و هزار تناقض دیگه.

هر بار میرفتم به دیدنش به این امید که این دفعه ببینتنم دیگه سر به راه میشه.خوبم امید داشتم ماشالا.شد 3 سال که من هزار تا صبوری کردم و برنامه ریختم و رابطه شروع نکردم و دل شیکوندم که این دفعه منو ببینه بالاخره متوجه کمالاتم میشه ولی نشد که نشد.

تا روزی که فهمیدم کلا قضیه چیز دیگه ایه و پای یک نفر دیگه ردمیون نیست احتمالا و پای 1 میلیون نفر دیگه بی اغراق در میونه.

خط حاشا و طلبکاری سلاح آدم های خیانتکار و پررو و خودشیفته است.

دختره دوزاری چیزیه که من از روز اول به اون دختره بیچاره گفتم درحالیکه اون به من کاری نداشت که.

دختره دوزرای با هزارنفر بود،به خدا که از من خوشگلتر نبود،به خدا که انقدر شخصیت تازه به دوران رسیده و دوزاری ای داشت که وقتی واژه ای رو فارسی میگفت سعی میکرد اصلاحش کنه و انگلیسی بگه،حتی بالاخره زد به خط بلاگری و با لوکیشن داهاتشون تبلیغ ناخن میکرد.

فک کن یه همچین دختر دوزاری ای میگفت که میخواستخ با رویاهای من فقط تفریح کنه و وقت بگذرونه و اگه تونست یه سفر مجانی بره.حتی گفت مرد رویاهای من خیلی دوزاریه و القابی نثار مامانش کرد...

مرد رویاهای فرهیخته در جواب کاراش گفت تو برو گوشی باباتم بگرد،یه چیز پیدا میکنی،مردا همه همینن.من قضیه رو بزرگ کردم.میگفت اصلا تو به اون دوزاری رو دادی.

مر فرهیخته من گفت فقط میخواستم خوش بگذرونم.

این اولین بار تو عمرمه که به اون روزای تلخ فکر میکنم و لبخند میزنم.

 

 

  • ۹۹/۰۶/۲۸
  • آناهید هیچی

نظرات (۱)

FILM

پاسخ:
بله چشم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی